فصل ششم

نوای حسینی (در رثای حضرت امام حسین)

………….سلام نامه………….

………….قصاید………….

………….غزلیات………….

………….مخمسات ………….

حدیث درد

فرزند زهرا و علی

یوسف گل پیرهن

سرشک غم

…….السلام علی الحسین…….

سلام من به حسین آن شهید کرب‌وبلا
سلام من به تو ای مونس دل زهرا
سلام من به اسیران بی کس و زارت
سلام من به همان خطبه‌های زینب تو
سلام من به تو ای برگزیده‌ی یکتا
سلام من به تو و زخم‌های پیکر تو
سلام من به علی اصغر و علی اکبر
سلام من به تو و عصر روز عاشورا
سلام من به ابوالفضل آن سپه سالار
سلام من به حبیب و به شیوه ی رزمش
سلام من به همان پیرمرد و مسلم زار
سلام من به تو ای خسرو زمین و زمان
سلام من به همان دختر سه ساله‌ی تو
سلام من به دل زار زینب و کلثوم
سلام من به لب تشنه و شهادت تو
سلام من به تو و کربلا و حرمت تو
سلام من به تو و جد و باب و مادر تو
سلام من به سر نیزه و تلاوت تو
سلام من به تو ای سید جوان بهشت
سلام این من محزون ناتوان حزین
عنایتی بکن ای شاه کشور ایجاد
به پای بوسی‌ات آیم من فسرده‌ی زار
توجهی بکن ای شه به وقت مردن من
برس به داد من خسته دل به جان دادن
در آن دمی که به قبرم گذارد ای مولا
که تا به واسطه ی تو خدای کون و مکان
به هر دو کون به حال«فنائی» مضطر

که در گذشت ز جانش برای دین خدا
سلام من به تو ای سرو گلشن طاها
سلام من به تو و عابدین بیمارت
سلام من به دعا و نوافل شب تو
سلام من به تو و انقلاب کرب‌وبلا
سلام من به تو بادا و عون و جعفر تو
که بود حسن و جمالش شبیه پیغمبر
سلام من به تو و عشق تو به راه خدا
که جان سپرد به راه تو آن عَلَم بردار
سلام من به شجاعات و همت و عزمش
که جان خویش به راه تو کرده است نثار
که درس حریت آموختی به پیر و جوان
سلام من به فغان و به آه و ناله‌ی تو
که از مصیبت بسیار گشته‌اند مغموم
سلام من به تو و صبر و استقامت تو
سلام من به صفا و شفای تربت تو
سلام من به شکیبایی دو خواهر تو
سلام من به فداکاری و شهامت تو
که بر جناب تو جدت چنین صفات نوشت
علیک گوی ز الطاف ای امام مبین
که تا سفر بکنم من به کشور بغداد
به کربلای تو جان را کنم ز عشق نثار
به کربلای معلی بساز مدفن من
به داد من برسی تو به گاه غسل و کفن
قدم گذار ز الطاف خویشتن آنجا
ببخشدم ز سر لطف و رحمت و احسان
ببین به حق علی اکبر و علی اصغر

………سلام بر مرتضی………

سلام من به حضور علی ولی خدا
سلام من به علی آن امام دین پرور
سلام من به علی آن یگانه رهبر دین
سلام من به علی آن امام کون و مکان
سلام من به علی آن شهنشه دنیا
سلام من به تو ای منشی قضا و قدر
سلام من به جناب علی عمرانی
سلام من به تو ای مصدر علوم و شرف
سلام من به تو ای اوستاد جبرائیل
سلام من به تو ای وارث رسول الله
سلام من به تو و زینت تو در اسلام
سلام من به تو و حشر و نشر و کوثر تو
سلام من به تو ای قهرمان بدر و حنین
سلام من به تو و کندن در خیبر
سلام من به تو و پیروان صدّیقت
سلام من به تو ای سرفراز ارض و سما
سلام من به تو و روح پاک و اطهر تو
سلام من به غم و غصه‌های دیرینت
سلام من به سر سجده‌ی شهادت تو
سلام من به منا و به کعبه و مشعر
سلام من به گه رزم و ذوالفقار تو
سلام من به شجاعات و اقتدار تو
سلام من به تو و هم به بذل و بخشش تو
سلام من به تو و دوره‌ی خلافت تو
سلام من به تو و عدل دادگستر تو
سلام من به تو ای قاسم جهیم و جنان
سلام من به تو ای قاضی کبوتر و باز
سلام من به تو ای سرور بلند همت
سلام من زره لطف و مرحمت شاها
تو حال زار من خسته خوب می‌دانی
بگیر دست من خسته را به صبح و مسا
بر آور این همه حاجات من تو ای سرور
به گاه تلخی جان دادنم ز روی وفا
که تا به پیش تو جان را فنائی حیران
میان قبر و سئوالات انکر و منکر
به شام اول قبرم بیا ز مهر و وفا
شفاعتم بنما از کرم به روز جزا
به روز محشر کبرا «فنائی» مضطر

 

سلام من به وصی محمد و زهرا
سلام من به علی آن امام جن و بشر
سلام من به علی ره گشای دین مبین
سلام من به علی آن گل ریاض جنان
سلام من به علی آن شفیع روز جزا
سلام من به تو ای جانشین پیغمبر
که هر کلام او باشد کلام ربانی
سلام من به تو و قبر اطهرت به نجف
سلام من به تو ای رهنمای اسرافیل
سلام من به تو باد ای علی ولی الله
به روح پاک توانمند تو هزار سلام
سلام من به تو و ذُرّیات و همسر تو
سلام من به تو ای حضرت ابوالحسنین
سلام من به تو و آن امید فتح و ظفر
سلام من به تو و عشق و دین و آئینت
سلام من به تو ای شهسوار هر دو سرا
سلام من به دل پر زخون و مضطر تو
سلام من به صباح و مسا و پیشینت
سلام من به خلوص تو و عبادت تو
که گشته‌ای تو تولد به کعبه از مادر
سلام من به ید و قدرت و وقار تو
سلام من به گهِ بخشش و وقار تو
سلام من به علوم تو و به دانش تو
سلام من به تو و صبر و استقامت تو
سلام من به تو و خانه‌ی محقر تو
سلام من به تو ای مظهر خدای جهان
سلام من به تو ای حاکم نشیب و فراز
که خفته در کف احسان تو بسی نعمت
علیک گوی ز اکرام خویش ای مولا
که مانده‌ام به غم و رنج و درد و حیرانی
که تا شوم ز الطاف تو ستاده به پا
که جز تو نیست مرا دادرس به شام و سحر
برس به داد من ناتوان تو ای آقا
سپارد از کرم تو به خالقش آسان
بیائی از کرم خویشتن تو ای سرور
خبر بگیر از این مادحت ز بهر خدا
به حق زوجه‌ی مظلومت حضرت زهرا
نوشته در کفنش مدح ساقی کوثر

…….نور چشم فاطمه…….

خواهم از تو یا حسین تا شاد و خندانم کنی
گرچه باشد نامه‌ی اعمالم از عصیان سیاه
خواهم از تو ای حسین ای سرور دنیا و دین
خواهم از تو ای حسین ای مرشد و مولای من
خواهم از تو ای حسین تا از ره لطف و کرم
خواهم از تو ای حسین ای نور چشم فاطمه
خواهم از تو ای حسین ای مرشد مولای من
خواهم از تو ای حسین ای عارف حق المبین
خواهم از تو یا حسین ای زاده‌ی خیرالنسا
خواهم از تو ای حسین ای افتخار عاشقان
خواهم از تو ای حسین ای بانی آزادگی
خواهم از تو ای حسین امشب بحق مادرت
خواهم از تو یا حسین ای کشته‌ی راه خدا
خواهم از تو یا حسین تا از ره مهر و وفا
خواهم از تو یا حسین ای خون تو خون خدا
خواهم از تو یا حسین ای واقف ارض و سما
سوختم در غربت و در بی کسی صبح و مسا
خواهم از تو یا حسین از راه لطف و مرحمت
خواهم از تو یا حسین از لطف و احسان و کرم
مدت پنجاه سال است می‌نویسم مدحتت
پیر و حیران و فتاده زیر بارم یا حسین
خواهم از تو یا حسین ای یاور دنیا و دین
از تو می‌خواهم حسین آقا بحق مادرت
خواهم از تو یا حسین در وقت جان دادن مرا
خواهم از تو یا حسین در محشر و روز جزا
خواهم از تو یا حسین در موقع روز حساب
از تو می‌خواهد «فنائی» یا حسین هنگام مرگ

روز محشر در بهشت خویش مهمانم کنی
با همه جرم و گناه مشمول احسانم کنی
از می عشق ولایت مست و مستانم کنی
با یک ایما از کرم امضا بفرمانم کنی
دورم از فکر و هوای نفس و شیطانم کنی
تا ز وصل خویشتن بیرون ز هجرانم کنی
تا ز الطاف و کرم دارو درمانم کنی
وز کرم مقبول خود اشعار عرفانم کنی
تا شفیع من به محشر شاه مردانم کنی
چند شبی در کربلای خویش مهمانم کنی
وز کرم بیرون ز قید و بست زندانم کنی
یک نگاهی از کرم بر چشم گریانم کنی
تا توجه بر من و بر آن محبانم کنی
روشن از نور ولایت این دل و جانم کنی
در ره مهدی زهرا تا تو قربانم کنی
تا نجات از دست این دونان دورانم کنی
از تو می‌خواهم رها از چنگ دونانم کنی
جاگزین در کشور و خاک خراسانم کن
با عطایای جناب خویش سلطانم کنی
کی روا باشد به پیری زار و حیرانم کنی
خواهم از تو تا به پیری شاد و خندانم کنی
با ولای خود مکمل دین و ایمانم کنی
در دم باب‌ السّرای خویش دربانم کنی
روشن از نور جمال خویش چشمانم کنی
تا تو سیراب از کرم این کام عطشانم کنی
دور، از لطف و کرم از نار سوزانم کنی
مدفنم را در حریم خویش ارزانم کنی

………حب الحسین………

دوستی با احمد و آلش دلت بینا کند
با توسل دامن وصل حسین ابن علی
چنگ زن بر دامن آن مرشد و مولای خویش
مکتبش درس محبت داد بر آزادگان
تا کند از بیخ و از بن ریشه‌ی ظلم و ستم
از مثال مال و فرزندان همه بگذشت او
زینبش اندر اسارت درس آزادی دهد
پرده را برداشت زینب از مرام شوم او
گفت بر مردم بود این سر، حسین ابن علی
ای مسلمانان بود این سر، سر لب تشنه‏ای
ای مسلمانان بود این سر، سر سالار دین
ای مسلمانان بود این سر، شهید راه حق
ای مسلمانان بود این سر، سر آزاده‏ای
ای مسلمانان بود این سر سر سبط رسول
گفت این سر عاشق راه خداوند است و بس
خطبه‌ی زینب ز بس افکند غوغا در میان
آرزو دارد «فنائی» از جنابش در دو کون

جسم و جان و روح را آزاده و زیبا کند
بر کف آور تا نگاهی بر تو آن مولا کند
تا تو را واقف ز رمز روز عاشورا کند
عشق او بنگر که ترک اکبر و لیلا کند
دست عدل او جهان دیگری برپا کند
تا عدالت را به خون خویشتن احیا کند
تا یزید دون، سیه‌رو سازد و رسوا کند
عالمی در شور آرد تا که لب را وا کند
جای آن دارد که این سر نیزه را مأوا کند
بر لب آب فرات او خنده بر دریا کند
در عزایش گریه هر شب آدم و حوا کند
صد چو مریم خدمتی بر مادرش زهرا کند
کز نگاهی می‏تواند حل مشکل‏ها کند
کز تجلیِ جلالش کار مافیها کند
تا خدای خویش راضی، او ذبیح آسا کند
آنقدر فرمود تا دشمن همه غوغا کند
تا نظر بر جانب او شاه اَو‌ ادنی کند

…….شهید تشنه لب…….

بلند مرتبه سردار اولیاست حسین
ثنای او به زبان و قلم نمی‌گنجد
گذشت از سر و از جان و یاوران خویش
بنای عدل و عدالت نهاد روی زمین
بداد درس وفا داری و جوانمردی
ببین تو همت مردانه‌اش که بر لب آب
مرام او ز شهادت اصول دین خداست
نزاده مادر گیتی چو او شجاع و دلیر
ز رتبه و شرف از کعبه هست بالاتر
گلی ز گلشن طاها و یا و سین است او
به روی نیزه تلاوت نمود آیه‌ی کهف
نگشت تابع ابن زیاد و شمر و یزید
به خون خویش خرید او شفاعت ما را
«فنائی» از چه بترسد به وقت جان دادن

عزیز فاطمه و جان مصطفاست حسین
که سیدالشهدای ره خداست حسین
به راه دین خدا از خدا رضاست حسین
مگر که واقف اسرار کبریاست حسین
ز بس که صادق و صدیق و با وفاست حسین
شهید تشنه لب دشت کربلاست حسین
ز ظلم و کینه و جور و ستم سواست حسین
بگاه رزم به دشمن چو اژدهاست حسین
ذبیح کو که ببیند چه با صفاست حسین
دلیل و هادی و مولا و مقتداست حسین
که اصل مصدر آیات إنَّماست حسین
بلند مرتبه چون شاه اولیاست حسین
شفیع امت عاصی مصطفاست حسین
که تا قیام قیامت گره گشاست حسین

…….دارالشفای کربلا…….

آمد به دشت کربلا تا شاه مظلومان حسین
با اهلبیت اطهرش آمد به دشت نینوا
دید آن شه ملک حجاز دین خدا در احتزاز
دین خدا را زنده کرد اسلام را تابنده کرد
اندر لب آب روان لب تشنه بودند کودکان
در نیزه رأس آن جناب رخشید همچون آفتاب
در واقعات کربلا افتاده رمزی برملا
آورد بر ما ارمغان رسم و ره آزادگان
آن قطره قطره خون او گردید بر ما آبرو
عباس و اکبر را فدا قربانی بنمود از وفا
وز خون پاکش کربلا گردیده است دارالشفا
در مجلس شام یزید با چوب آن شوم پلید
کردند ز کینه جاگزین آن اهلبیت شاه دین
وز ظلم جور آن دغا، جان داد طفل بی‏گناه
شد مدفنش ویرانه‏ای ویرانه شد کاشانه‎‏ای
آن شمر و استبداد کو آن فرقه‌ی شیاد کو
شد دشمنش بی خانمان نابود و بی نام و نشان
آن ناکسان می پرست آن ظالمان دون و پست
لیکن ببین در کربلا با چشم عبرت برملا
در هر محرم سال‌ها سازند عزاداری به پا
خواهد «فنائی» از خدا تا بخشدش روز جزا

آن رهبر آزادگان آن خسرو خوبان حسین
تا برکند از بیخ و بن کاخ ستمکاران حسین
از بهر احیای نماز بگذشت از یاران حسین
با خون خود ارزنده کرد آن شاه انس و جان حسین
کشتند ز کینه کوفیان آن نوجوانان حسین
بنمود دل‌ها را کباب وز خواندن قرآن حسین
سرمشق آزادی بما بخشیده از احسان حسین
باشد که تا باشد جهان آزاده‌ی دوران حسین
در روز محشر سرخ رو باشد عزیزان حسین
بود از ازل چون با خدا اینگونه پیمان حسین
خاک مزارش توتیا شد بر محبان حسین
زد بر لب شاه شهید بشکست دندان حسین
اندر خرابه ظالمین بردند اسیران حسین
لب تشنه از جور و جفا آن گوهر جان حسین
گردید عبرت خانه‏ای زان طفل عطشان حسین
آن ظلم و آن بیداد کو در حق یاران حسین
بد نام رفته از جهان آن دشمن جان حسین
خوردند همه یکسر شکست زین شیوه‌ عدوان حسین
آن گنبد و آن بارگاه از نور رخشان حسین
از پادشاه و از گدا بر نام و عنوان حسین
وز لطف خود بنما عطا جایش به رضوان حسین

………حسین بن علی………

این حسین کیست که شیدای او باشد دل من
نازم آن لطف کریمی که ز الطاف عطا
خواهم از آن شه خوبان که به هنگام ممات
به شب اول قبرم برسی ای مولا
گر نیایی خجل و خاک به سر می‏گردم
هر چه هستم ز غلامان تو هستم شاها
نکند خوف «فنائی» به دم جان دادن

مهر آن شه بود از روز ازل حاصل من
حب آن شه بنموده ز کرم شامل من
قدم خویش گذارد سر خاک و گل من
تا به سر منزل مقصود رسد محمل من
زین همه کرده و رفتار بد و غافل من
لطف و الطاف تو باشد همه جا شامل من
که حسین ابن علی حل بکند مشکل من

………سلام بر مرتضی………

سلام من به حضور علی ولی خدا
سلام من به علی آن امام دین پرور
سلام من به علی آن یگانه رهبر دین
سلام من به علی آن امام کون و مکان
سلام من به علی آن شهنشه دنیا
سلام من به تو ای منشی قضا و قدر
سلام من به جناب علی عمرانی
سلام من به تو ای مصدر علوم و شرف
سلام من به تو ای اوستاد جبرائیل
سلام من به تو ای وارث رسول الله
سلام من به تو و زینت تو در اسلام
سلام من به تو و حشر و نشر و کوثر تو
سلام من به تو ای قهرمان بدر و حنین
سلام من به تو و کندن در خیبر
سلام من به تو و پیروان صدّیقت
سلام من به تو ای سرفراز ارض و سما
سلام من به تو و روح پاک و اطهر تو
سلام من به غم و غصه‌های دیرینت
سلام من به سر سجده‌ی شهادت تو
سلام من به منا و به کعبه و مشعر
سلام من به گه رزم و ذوالفقار تو
سلام من به شجاعات و اقتدار تو
سلام من به تو و هم به بذل و بخشش تو
سلام من به تو و دوره‌ی خلافت تو
سلام من به تو و عدل دادگستر تو
سلام من به تو ای قاسم جهیم و جنان
سلام من به تو ای قاضی کبوتر و باز
سلام من به تو ای سرور بلند همت
سلام من زره لطف و مرحمت شاها
تو حال زار من خسته خوب می‌دانی
بگیر دست من خسته را به صبح و مسا
بر آور این همه حاجات من تو ای سرور
به گاه تلخی جان دادنم ز روی وفا
که تا به پیش تو جان را فنائی حیران
میان قبر و سئوالات انکر و منکر
به شام اول قبرم بیا ز مهر و وفا
شفاعتم بنما از کرم به روز جزا
به روز محشر کبرا «فنائی» مضطر

 

سلام من به وصی محمد و زهرا
سلام من به علی آن امام جن و بشر
سلام من به علی ره گشای دین مبین
سلام من به علی آن گل ریاض جنان
سلام من به علی آن شفیع روز جزا
سلام من به تو ای جانشین پیغمبر
که هر کلام او باشد کلام ربانی
سلام من به تو و قبر اطهرت به نجف
سلام من به تو ای رهنمای اسرافیل
سلام من به تو باد ای علی ولی الله
به روح پاک توانمند تو هزار سلام
سلام من به تو و ذُرّیات و همسر تو
سلام من به تو ای حضرت ابوالحسنین
سلام من به تو و آن امید فتح و ظفر
سلام من به تو و عشق و دین و آئینت
سلام من به تو ای شهسوار هر دو سرا
سلام من به دل پر زخون و مضطر تو
سلام من به صباح و مسا و پیشینت
سلام من به خلوص تو و عبادت تو
که گشته‌ای تو تولد به کعبه از مادر
سلام من به ید و قدرت و وقار تو
سلام من به گهِ بخشش و وقار تو
سلام من به علوم تو و به دانش تو
سلام من به تو و صبر و استقامت تو
سلام من به تو و خانه‌ی محقر تو
سلام من به تو ای مظهر خدای جهان
سلام من به تو ای حاکم نشیب و فراز
که خفته در کف احسان تو بسی نعمت
علیک گوی ز اکرام خویش ای مولا
که مانده‌ام به غم و رنج و درد و حیرانی
که تا شوم ز الطاف تو ستاده به پا
که جز تو نیست مرا دادرس به شام و سحر
برس به داد من ناتوان تو ای آقا
سپارد از کرم تو به خالقش آسان
بیائی از کرم خویشتن تو ای سرور
خبر بگیر از این مادحت ز بهر خدا
به حق زوجه‌ی مظلومت حضرت زهرا
نوشته در کفنش مدح ساقی کوثر