فصل پنجم
ائمه بقیع (در مدح و رثای ائمه مظلوم بقیع)
………….سلام نامه………….
………….غزلیات………….
…..سلام بر امام حسن…..
سلام من به حسن آن شهید زهر جفا
سلام من به حسن آن عزیز پیغمبر
سلام من به حسن آن امام دین پرور
سلام من به حسن آن سلالهی زهرا
سلام من به حسن آن گل ریاض رسول
سلام من به حسن آن تحمل و صبرش
سلام من به همان رنج و درد آن مولا
سلام من به صبوری و آن شکیبایی
سلام من به حسن، و آن دو دست پر فضلش
سلام من به سر و صورت و جمال حسن
سلام من به مناجات نیمهی شبها
سلام من به همان گریههای پر سوزش
سلام من به همان نسل طیب و پاکش
سلام من به یتیمی طفلکان حسن
سلام من به بهشت برین و مسکن او
سلام من به قد و قامت و به صولت او
سلام من به مناجات نیمهی شبها
سلام من به همان گریههای پر سوزش
سلام من به مناجات صبح و شام او
سلام من به دل زار غم کشیدهی او
سلام من به تو باد ای امام کون و مکان
مرا بخواه به بقیع از سر وفاداری
نشینم و به سر و سینهام زنم چندان
برآر حاجت این بی نوای مضطر خویش
به گاه تلخی جان دادنم ز روی وفا
بگیر دست مرا تو به برزخ و محشر
عنایتی بنما بر «فنائی» در دو جهان
سلام من به حسن باد تا به روز جزا
سلام من به حسن نور دیدهی حیدر
سلام من به حسن آن امام جن و بشر
که تیرها زدهاند بر جنازهاش اعدا
سلام من به حسن نور دیدگان بتول
سلام من به بقیع و به خاک و بر قبرش
که صبح و شام کشیده ز فرقهی اعدا
که کرده است تحمل حسن به تنهایی
سلام من به عطایا و بخشش و بذلش
سلام من به همه دانش و کمال حسن
که مینمود ز خوف خدای خویش بر پا
سلام من به گذشت شبانه و روزش
سلام من به همان داغ سینهی چاکش
سلام من به دل پاک خون چکان حسن
سلام من به مدینه محل مدفن او
سلام من به نماز شب و اطاعت او
که مینمود ز خوف خدای خویش بر پا
سلام من به گذشت شبانه و روزش
سلام من به عنایات خاص و عام او
سلام من به قد خواهر خمیدهی او
علیک گوی ز الطاف خویش ای سلطان
که بر مزار تو آنجا کنم عزاداری
کنار قبر تو ای سرور زمین و زمان
بحق مادر و بابا و جد اطهر خویش
ز روی ذره نوازی و مرحمت تو بیا
ز روی لطف و کرم ای امام دین پرور
که حل مشکل او بر تو است بس آسان
………صبر حسن………
دلم بیاد حسن صبح و شام میسوزد
ز بس که صبر و تحمل نمود صبح و مسا
لب مبارک او تا به جام آب رسید
از این مصیبت عظمی چه دید خواهر او
به یادش آمد همانگه که مادرش زهرا
جنازهی حسن آندم که تیر باران شد
اگر رسی تو به ویرانه قبر او به بقیع
هر آنکه وارد آن بقعه میشود از غم
به صبر او چه بسا رمز خفته میبینم
در این مصیبت عظمی«فنائی»محزون
به یاد بی کسیاش تا قیام میسوزد
ز صبر او به یقین شهر شام میسوزد
ز سوزِشِ جگرش آب و جام میسوزد
که از فراق برادر مدام میسوزد
به پشت در، دلش از آن قیام میسوزد
ز غصهاش دل هر خاص و عام میسوزد
ز پای تا به سرت با دوام میسوزد
به یک نگاه، دلش مستدام میسوزد
که از سکوت او مغز کلام میسوزد
به هر صباح و مسا بادوام میسوزد
………آستان حسن………
بزرگوار خدایا تو را به جان حسن
که بوسم از دل و جان تربت مطهر او
می ولایت او نوش کردهام ز ازل
غلام درگه او هستم از سر اخلاص
همیشه از جگرم خون دل بود جاری
شهید گشت به کرب و بلا برای حسین
نرفت هیچ کسی ناامید از در او
یتیم و بیوه زن و بینوا و مستضعف
گذشت در غم و اندوه و صبر و خون جگری
نظر به صبر و تحمل نمود بر اعدا
ز زهر کین جگرش پاره پاره شد اما
نکرد قاتل ملعونه را به کس ظاهر
هزار بار کنم لعن بی مر و بی حد
زدند تیر جفا بر جنازهاش از کین
از این مصیبت عظما که گشت در حقش
ز خوف آتش دوزخ به روز رستاخیز
نمیبرند مرا سوی دوزخ سوزان
خدا کند که مرا هم به وقت جان دادن
مدام تا به قیامت «فنائی» از غم او
مشرفم بنما تو بر آستان حسن
که تا شفا بدهد روح من روان حسن
که هستم از دل و از جان ز نوکران حسن
اگر قبول شوم من ز چاکران حسن
بیاد آن دل پر خون، خون چکان حسن
یتیم قاسم داماد و نوجوان حسن
ز بس که بود سخاوت قرین شأن حسن
نشسته بود همیشه به روی خوان حسن
تمام عمر گران مایه و زمان حسن
ز بس که پر ز حیا بود دیدگان حسن
نشد کسی شنود ناله و فغان حسن
ببین تو همت مردانه و توان حسن
برای زوجه و در حق قاتلان حسن
گروه ناکس و ناجنس و دشمنان حسن
گریست فاطمه وجد و دوستان حسن
پناه من به خدا هست و دودمان حسن
که هستم از سر اخلاص در امان حسن
کمک رسد ز سوی باب مهربان حسن
زند به سینه و بر سر چو شیعیان حسن
………زینالعابدین………
دلم عاشق به زین العابدین است
دلم دارد هوای تربت او
امام راکع و ساجد بود او
ز بس صبح و مسا ذکر خدا گفت
سخا و جود و بذل و بخشش او
ز جور کوفیان از کوفه تا شام
ز مرگ اکبر و عباس و اصغر
به دشت کربلا با شدت تب
دو پایش در غل و زنجیر بستند
دل زارش میان بستر خاک
سرش بگذاشت زینب روی زانو
گلی از گلشن طاها و یاسین
«فنائی» خوف از محشر ندارد
که مولای تمام ساجدین است
که خاکش چون بهشت عنبرین است
که نور چشم ختم المرسلین است
مسمی او به زین العابدین است
چنان جدش امیرالمومنین است
دل افسردهاش زار و غمین است
بمیرم من که مولا دل حزین است
زنان و کودکان را او معین است
که خوی و عادت دشمن چنین است
تو گوئی همچو آهش آتشین است
که ماه و مشتری با هم قرین است
به شام اندر خرابه جاگزین است
که جد اطهرش از شافعین است
………باقرالعلوم………
دوباره طوطی طبعم چو نی نوا دارد
چه باقری که بود افتخار کون و مکان
وجود ذات شریفش پر از علوم و نبوغ
شکافت، بینش او رمز و راز دانش را
به دست و پنجهی مشکل گشای او بنگر
نرفت از در او هیچ سائلی محروم
به صبر و حوصله چون مجتباست آن مولا
بخُلق و خوی و شجاعت چو جد خویش حسین
امام پنجم خود دانَمش ز روی یقین
ز نور و معرفت آن امام دین پرور
به مدح حضرت باقر سر و صدا دارد
که روح طیب و دست گره گشا دارد
الا که چشم و نگاهی پر از شفا دارد
علوم و دانش و فرهنگ مصطفی دارد
که همچو شیر خدا شیوهی سخا دارد
ز بس که فضل و کرم، بخشش و عطا دارد
رضایت و سر تسلیم بر خدا دارد
سر سجود به درگاه کبریا دارد
که همچو فاطمه او مام پارسا دارد
درون سینه، «فنائی» به دل صفا دارد
………صادق آل محمد………
صادق آل محمد آن امام و رهنما
واقف علم لدنی بود از ارث پدر
وی نشد آلوده در لوث معاصی هیچگاه
در جوار جد والای گرامیاش حسن
افتخار مذهب اثنی عشر شد از یقین
شافعی و مالکی و حنبلی از محضرش
بوحنیفه نیز شاگرد دبستانش بوَد
هست استاد مذاهب در علوم و در فنون
باشد از جاه و جلال و قدر و شأنش گر بود
بعد باقر شد امام و پیشوای مومنین
قصد قتلش کرد منصور دوانیق از ستم
تا که آخر کرد مسمومش به زهر کینه او
از سر اخلاص میگوید «فنائی» روز و شب
مصدر جود و سخا و منبع حلم و حیا
کاشف اسرار هستی چون علی مرتضا
فکر او حتی منزه از گناه بود و خطا
پهلوی زهرای اطهر گشت مدفون از صفا
عالِم علم امامت آن ولی پارسا
گشتهاند دانشور و فاضل از آن مکتبسرا
کرده تحصیل علوم از نزد او صبح و مسا
از سر لطف و عنایات خدا آن پیشوا
مدح او اندر زبان انبیا و اولیا
نصرت و فتح و ظفر آورد در دین خدا
بس که از او دید اعجاز و عجائب بارها
ای دو صد لعنت برین خصم بد اندیش دغا
خاک پای او بوَد بر چشم من چون توتیا
………سلام بر مرتضی………
سلام من به حضور علی ولی خدا
سلام من به علی آن امام دین پرور
سلام من به علی آن یگانه رهبر دین
سلام من به علی آن امام کون و مکان
سلام من به علی آن شهنشه دنیا
سلام من به تو ای منشی قضا و قدر
سلام من به جناب علی عمرانی
سلام من به تو ای مصدر علوم و شرف
سلام من به تو ای اوستاد جبرائیل
سلام من به تو ای وارث رسول الله
سلام من به تو و زینت تو در اسلام
سلام من به تو و حشر و نشر و کوثر تو
سلام من به تو ای قهرمان بدر و حنین
سلام من به تو و کندن در خیبر
سلام من به تو و پیروان صدّیقت
سلام من به تو ای سرفراز ارض و سما
سلام من به تو و روح پاک و اطهر تو
سلام من به غم و غصههای دیرینت
سلام من به سر سجدهی شهادت تو
سلام من به منا و به کعبه و مشعر
سلام من به گه رزم و ذوالفقار تو
سلام من به شجاعات و اقتدار تو
سلام من به تو و هم به بذل و بخشش تو
سلام من به تو و دورهی خلافت تو
سلام من به تو و عدل دادگستر تو
سلام من به تو ای قاسم جهیم و جنان
سلام من به تو ای قاضی کبوتر و باز
سلام من به تو ای سرور بلند همت
سلام من زره لطف و مرحمت شاها
تو حال زار من خسته خوب میدانی
بگیر دست من خسته را به صبح و مسا
بر آور این همه حاجات من تو ای سرور
به گاه تلخی جان دادنم ز روی وفا
که تا به پیش تو جان را فنائی حیران
میان قبر و سئوالات انکر و منکر
به شام اول قبرم بیا ز مهر و وفا
شفاعتم بنما از کرم به روز جزا
به روز محشر کبرا «فنائی» مضطر
سلام من به وصی محمد و زهرا
سلام من به علی آن امام جن و بشر
سلام من به علی ره گشای دین مبین
سلام من به علی آن گل ریاض جنان
سلام من به علی آن شفیع روز جزا
سلام من به تو ای جانشین پیغمبر
که هر کلام او باشد کلام ربانی
سلام من به تو و قبر اطهرت به نجف
سلام من به تو ای رهنمای اسرافیل
سلام من به تو باد ای علی ولی الله
به روح پاک توانمند تو هزار سلام
سلام من به تو و ذُرّیات و همسر تو
سلام من به تو ای حضرت ابوالحسنین
سلام من به تو و آن امید فتح و ظفر
سلام من به تو و عشق و دین و آئینت
سلام من به تو ای شهسوار هر دو سرا
سلام من به دل پر زخون و مضطر تو
سلام من به صباح و مسا و پیشینت
سلام من به خلوص تو و عبادت تو
که گشتهای تو تولد به کعبه از مادر
سلام من به ید و قدرت و وقار تو
سلام من به گهِ بخشش و وقار تو
سلام من به علوم تو و به دانش تو
سلام من به تو و صبر و استقامت تو
سلام من به تو و خانهی محقر تو
سلام من به تو ای مظهر خدای جهان
سلام من به تو ای حاکم نشیب و فراز
که خفته در کف احسان تو بسی نعمت
علیک گوی ز اکرام خویش ای مولا
که ماندهام به غم و رنج و درد و حیرانی
که تا شوم ز الطاف تو ستاده به پا
که جز تو نیست مرا دادرس به شام و سحر
برس به داد من ناتوان تو ای آقا
سپارد از کرم تو به خالقش آسان
بیائی از کرم خویشتن تو ای سرور
خبر بگیر از این مادحت ز بهر خدا
به حق زوجهی مظلومت حضرت زهرا
نوشته در کفنش مدح ساقی کوثر