فصل دوم
ثنای رسول (در مدح و نعت نبی مکرم اسلام)
………….سلام نامه………….
………….قصاید………….
………….سلام بر محمد………….
سلام من به جناب محمد مختار
سلام من به کتاب و به دین و آئینش
سلام من به رسولی که جبرئیل امین
سلام من به توانمندی و سخاوت او
سلام من به سر و صورت منور تو
سلام من به قد و قامت رسای تو
سلام من به همه معجزات آن سرور
سلام من به دو انگشت او که شق قمر
سلام من به تو و منصب نبوت تو
سلام من به علوم لدنیات ای شاه
سلام من به تو و آن مهاجر و انصار
سلام من به همه پیروان صدیقت
سلام من به اصحاب با وفای تو
سلام من به تو و آن ابوذر و سلمان
سلام من به تو بادا و خال دلجویت
سلام من به تو و فقر و افتخار تو
سلام من به خدیجه که گشت همسر تو
سلام من به تو و آن صبیهات زهرا
سلام من به معراج و مسجد الاقصا
سلام من به سفرهای آسمانی تو
سلام من به کرسی و عرش و لوح و قلم
سلام من به تو و لحظههای معراجت
سلام من به تو و گفتگوی تو به خدا
سلام من به چنین امتیاز بی پایان
سلام من به کتاب مقدست قرآن
سلام من به همان اُمَّتانت ای سرور
سلام این من افسرده را ز روی وفا
برآور حاجت این خسته دل به آسانی
که چشم من به سوی تو بود در کونین
بخواه «فنائی» مسکین خویش بار دگر
سلام من به همان سید الابرار
سلام من به خُلق عظیم و تمکینش
هزار بار رسیده به خدمتش ز یقین
سلام من به همه حکمت و عنایت او
سلام من به سرا پردهی مطهّر تو
سلام من به دل پاک و با صفای تو
سلام من به مناجات او به گاه سحر
نموده از سر اعجاز خویش آن رهبر
سلام من به تواضع و حلم و حکمت تو
که از علوم تو خلق خدا شدند آگاه
که جان خویش نمودند به راه تو ایثار
که منحرف نشدند از طریقت دینت
سلام من به یاران پارسای تو
سلام من به بلال آن موذن آذان
سلام من به همین تار تار گیسویت
سلام من به تو و نصرت و وقار تو
گذشت زان همه دارایی در برابر تو
که بارها به او گفتی تو مادرِ بابا
که کردهای تو امامت در آن شب اسرا
سلام من به سر عرش و میهمانی تو
سلام من به تو ای بهترین فخر امم
سلام من به تو و آن سر و تاجت
که در سخن شدی با حق چو حضرت موسی
که دین پاک تو منسوخ کرد همه ادیان
که تا قیام قیامت بود جاویدان
که پیروی کنند از مکتب تو شام و سحر
علیک گوی ز الطاف خویش ای مولا
هر آنچه از تو همی خواهم و تو میدانی
شفاعتم بنما تو به حرمت حسنین
به پای بوسیات ای مقتدای جن و بشر
………قرآن مصطفی………
ساقی بیار باده به پیمان مصطفی
نور نبوتش بود اندر ضمیر من
تا خواندم آن کتاب شریفش من از خلوص
باشد بسی عجائب و اعجاز اندر آن
از بس که برخدای خودش داشت اعتماد
ایمان او ز بس که بُدی مستقر به حق
شق گشته است از سرانگشت او قمر
دستی بزن به دامن حبل المتین او
درک مرام او چو نمودی ز راه عشق
بگذار در عمل همه اهداف عالیش
هر لحظه کن عمل به وصایای حضرتش
گل چینی گر ز باغ شریعت به عون او
فرموده حق صفات جنابش چو در زبور
بهتر بود ز گفتهی انجیل در دو کون
شمس و قمر دو گردهای از خوان او بود
در حیرتم که از چه شکستند ظالمان
در حیرتم که آب روان از چه بستهاند
در حیرتم که آتش کین از چه رو زدند
درحیرتم ز کوفی و شامی که چون زدند
قلب علیل عابد بیمار را شکست
از یک طرف چو رأس پدر پیش او به نی
آندم چه دید زینب محزون و مستمند
مردانهوار عزم او نازم که تا دمشق
یا رب به حرمت دل محزون عابدین
یا رب به نوجوانی قاسم که در زفاف
یا رب به حق شیر خدا آن ولی حق
یا رب به حق چادر پُر وصلهی بتول
یا رب به جسم و جان حسن آن شهید پاک
یا رب به حق حضرت سلطان دین حسین
یا رب به جسم و جان همین پنج نور پاک
دارم امید آنکه ز الطاف و رحمتت
تا چون «فنائی» از دل و از جان به روز و شب
تا وا رهم ز فرقت هجران مصطفی
کی سرکشم ز گفته و فرمان مصطفی
دیدم هزار فیض ز قرآن مصطفی
از لطف بی نهایت یزدان مصطفی
آلودگی نبود به دامان مصطفی
از حق جدا نگشت دل و جان مصطفی
گر بنگری دقیق به دوران مصطفی
تا پی بری به شیوهی درمان مصطفی
گشته دل تو واقف عرفان مصطفی
تا ره بری به گلشن و رضوان مصطفی
تا جاگزین شوی به سرِخوان مصطفی
دانی رموز بوذر و سلمان مصطفی
تورات نیز آمده در شان مصطفی
برهان و حکم قاطع فرقان مصطفی
نورش بود ز صورت رخشان مصطفی
وز سنگ کینه گوهر دندان مصطفی
بر اهل بیت بیکس و عطشان مصطفی
بر خیمه گاه بی سر و سامان مصطفی
بر نوک نیزهها سر یاران مصطفی
فریاد و آه و نالهی طفلان مصطفی
دارد به لب تلاوت قرآن مصطفی
کو بود دخت فاطمه و جان مصطفی
میخواند او خطابه به عنوان مصطفی
یا رب به خون پاک شهیدان مصطفی
وز جان گذشت و گشت به قربان مصطفی
کو بود پیر و مرشد سلمان مصطفی
کو بود نور چشم درخشان مصطفی
کان نیز جان سپرده به آرمان مصطفی
کورا نبی ستوده و یزدان مصطفی
یا رب به حرمت همه یاران مصطفی
بر ما دهی تو حرمت قرآن مصطفی
گوئیم شکر خویش ز احسان مصطفی
………رحمت للعالمین………
کیست احمد که یزدانش ز لطف رحمتش
کیست احمد آنکه شد از جانب حق آنجناب
دین او سرمد بود در بین ادیان جهان
از مسیر لطف خود آن خالق جن و بشر
شق نموده با دو انگشت مبارک حضرتش
جز رسول هاشمی در صبر و اخلاق نکو
شافع محشر بود در روز رستاخیز آن
انبیا را او دلیل و مقتدا از معرفت
خال رخسارش ز زیبایی گرفته است مکان
فقر خود را فخر خوانده از کمال معرفت
آیهی تطهیر بر شأنش گواهی میدهد
خلقت کون و مکان و عرش و لوح وکرسی را
او بشر را از جهالت وا رهاند از معرفت
دختران خویش را زنده به گور تنگ و تار
میپرستیدند بتها را چو معبود آن زمان
در چنین وضعی وجود مستطاب آن جناب
یکه و تنها به میدان هدایت تاخت او
حضرت علامهی بلبل به وصف آن جناب
(از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
یا رسول الله نظر کن بر «فنائی» از کرم
آفرید او را رسول و پیشوای مسلمین
خاتم پیغمبران و رحمت للعالمین
ساخت باطل دین او ادیان دیگر در زمین
کرده نازل بر جناب او کتاب چهارمین
ماه را از معجزات خویش آن سالار دین
نامده جز او دگر اندر جهان از آمنین
زان سبب بر او خطاب آمد شفیع المذنبین
اولیا را رهنمایی کرد از لطف آن امین
بر رخ چون ماه او بنشسته رعنا چون نگین
نازم این طرز تفکر زان حبیب مومنین
کو بود پاکیزه و هم اهل بیتش طاهرین
آفریده بر طفیل او خدای عالمین
ورنه بودند پیش از آن خلق جهان چون جاهلین
مینمودند از ره جهل آن گروه ظالمین
در درون کعبه از نادانی خود غافلین
گشت ظاهر از عنایات خداوند مبین
بر علیه ظلم و استبداد و نادانی و کین
گفته است در بیت شافردی به شعرش اینچنین
اول هر اولینی آخر هر آخرین)
در دم جان دادن و هنگام روز واپسین
………دوران محمد………
دارم هوس روضهی رضوان محمد
ای بار خدایا ز سر لطف و کرامت
توفیق عطا کن که روم با دل صد چاک
اندر صف محشر ز کرم ساز نصیبم
در صبح و مسا لعن نمایم ز دل و جان
از دیده رود اشک من غمزده دائم
واجب شده بر مرد و زن امت اسلام
باشد برسم گر من مسکین به مدینه
تا شام ابد چشم جهان باز نبیند
تا مهدی موعود نیاید تو نیابی
یا رب به «فنائی» بکن امداد شب و روز
جان و سر من باد به قربان محمد
بنمای مرا پیرو قرآن محمد
اندر حرم طیب و رخشان محمد
درگاه شفاعت به من احسان محمد
بر دشمن بد کیش و به عدوان محمد
بر دختر مظلوم و پریشان محمد
تعظیم به آن عترت و قرآن محمد
از جان بزنم بوسه به ایوان محمد
مردانگی بوذر و سلمان محمد
آن دورهی رخشندهی دوران محمد
تا سر نکشد از خط فرمان محمد